به گزارش اخبار آزاد مناطق، اگر رویکردهای گذشته تمرکز بیشتری بر اقتصاد کلان و همین طور بنگاههای بزرگ داشتهاند؛ اینک کسب و کار کوچک و خرد، احساس مسئولیت نسبت به افزایش قابلیت رقابت این واحدها، بهبود ارتباطات شبکهای، تاکید بر حمایتهای غیرمستقیم، ترکیب رقابت و همکاری به منظور تقویت یادگیری و نوآوری، ارتقاء سطح همکاری واحدهای کوچک و بزرگ و تقویت مثلث همکاری خوشهها، دولت و دانشگاهها مورد تاکید و توجه بیشتری قرار میگیرد.
بیش از یک دهه است که توسعه صنعتی مبتنی بر خوشهها، به عنوان یک استراتژی نوین مورد توجه برنامهریزان و سیاستگذاران کشورهای صنعتی و در حال توسعه قرار گرفته است. سازمانهای بینالمللی همچونUNIDO نیز طرحهای متعددی را از طریق توسعه خوشههای صنعتی در کشورهای مختلف اجرا و حمایت کردهاند.
در سالهای اخیر، بحث توجه به صنایع کوچک و متوسط و توسعه خوشههای صنعتی در داخل کشور نیز مورد توجه قرار گرفته است. هر چند به نظر میرسد در سطح سیاستگذاری و پیادهسازی الگوی توسعه خوشهای، کشور همچنان نیازمند حرکتهای بنیادی و پایهای است.
این مقاله در زمینه توسعه خوشههای صنعتی و به عنوان گامی در راستای حرکت مذکور که با توجه به ویژگیهای آن در سطح کشور و در راستای سیاستهای اقتصاد مقاومتی میتواند راهگشای تولید مولد و رقابتپذیر در کشور باشد.
عموما خوشهها تعداد زیادی واحدهای اقتصادی خرد، کوچک و متوسط را در برمیگیرند که از نظر جغرافیایی، این واحدها میتوانند در سطح روستا، شهر، شهرستان و استان پراکنده باشند و حتی مناطق آزاد، ویژه اقتصادی، پارکهای علم و فناوری و شرکتهای دانشبنیان را هم شامل شود.
بدین ترتیب، مشخصه خوشههای صنعتی، تمرکز جغرافیایی، همکاری در تکمیل فعالیتهای یکدیگر، تولیدات و خدمات مشترک و همین طور چالشها و فرصتهای مشترک است.
ارتباط درونی این بنگاهها کاهش دهنده هزینهها و تسهیل کننده دسترسی به نهادها، دانش و فناوری تولید، بازارهای فروش و تامین نیازهای مشترک مشتری خواهد بود.
در سالهای اخیر توجه فزایندهای به کوچکسازی امر اقتصادی شده و روند توسعه بنگاههای کوچک و متوسط به طور چشمگیری افزایش یافته است. این بنگاهها دارای مزایای زیادی نسبت به صنایع بزرگ هستند که از آن جمله میتوان از ارزش افزوده، نوآوری، فرصتهای شغلی و اشتغال آفرینی و انعطافپذیری بیشتر نسبت به صنایع بزرگ نام برد. بنابراین، توجه به این بخش از اقتصاد ملی ضروری است.
تمرکز تعدادی از بنگاههای کوچک و متوسط در یک حوزه جغرافیایی، موجب ایجاد مزایایی برای بنگاههای درون خوشه میشود. به عبارت دیگر، با تجمیع شرکتهایی که در زمینههای مشابه یا مرتبطی فعالیت میکنند، این شرکتها میتوانند از مزایایی از قبیل صرفهجوییهای ناشی از مقیاس و تنوع، انتقال دانش و فناوری، افزایش رقابتپذیری و… برخوردار شوند.
به عبارت دیگر، خوشه صنعتی عبارت است از مجموعهای از صنایع کوچک و متوسط تشکلها و بنگاههای خدماتی که در یک رشته صنعتی با تکیه بر مزیتهای خاص و سرمایههای قوام یافته مناطق جغرافیایی با اهداف اقتصادی سازماندهی شدهاند.
اهمیت خوشههای صنعتی در توسعه پایدار کشورها موجب شده که استقرار کارگاههای کوچک در شهرکهای صنعتی و اختصاص محل و زون مشخص در درون شهرکها برای این کار یکی از هدفهای سازنده شرکت شهرکهای صنعتی باشد که به منظور تکمیل زنجیرهای تولید و ارتقاء کیفیت محصولات با استفاده از فنآوریهای جدید و دانش روز و نیز کارآفرینی با توجه به زمینه خوب و کارگاههای کوچک در جذب و بکارگیری متقاضیان کار، دنبال شود.
شکل متداول استقرار صنایع و کارگاههای کوچک در اغلب کشورهای صنعتی به صورت خوشهای بوده و به عنوان خوشههای صنعتی مطرح میباشد. این گونه کارگاهها با دستیابی به سازماندهی جدید توانستهاند با تولید محصولات بسیار کیفی و با قیمت تمامشده مناسب به بازار پایدار جهانی دست یابند و از این طریق در استخدام نیروهای کار و ترقی و توسعه روزافزون فنآوری موفقتر از کارخانجات بزرگ عمل کنند.
لازم به توضیح است که در اینگونه مجتمعهای تولیدی (خوشههای صنعتی) سطح دستمزد کارگران بسیار بالاتر از سایر مراکز تولیدی بوده و کارگران بیشتری نیز بکار گرفته میشوند.
در بررسیهای مقدماتی، ایجاد خوشههای صنعتی در زمینههای صنایع سرامیک و چینیآلات و فرآوردههای نسوز، صنایع چرم و محصولات جانبی آن، قطعات خودرو، صنایع برق، الکترونیک و همچنین مجتمعهای کارگاهی محصولات چوبی (مبلمان، دکوراسیون و…)، صنایع فلزی (کابینت، اجاق گاز و…) و مصالح ساختمانی، خوشه صنعتی قطعات خودرو، ایجاد خوشه صنعتی صنایع چرم و محصولات جانبی آن اقتصادی تشخیص داد شده است.
برای شکلگیری تجمعها و نهادهای ارتباطی و هماهنگی بین آنها پیش شرطهایی وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از:
۱) توافق کلی و اصولی بر روی اهداف اصلی مانند بالا بردن کارایی تولید، افزایش درآمد، ایجاد نوآوری و ورد به بازارهای بینالمللی
۳) وجود مهارتها و تواناییهای لازم
۴) شناخت قوی از ویژگیهای صنعت مورد نظر و تمایل به بحث و تبادل نظر در جهت ارتقای مهارتهای فنی و اقتصادی در میان گروههای ذینفع
۵) وجود روحیه تجاری در اشخاص
۶) وجود انجمنهای صنفی و اتحادیههای کارگری
۷) وجود فضای قانونگذاری مناسب
۸) وجود موسسات علمی-کاربردی که مهارتهای طراحی و تکنولوژیک را ارائه دهند
۹) نبود مانع برای ایجاد تغییرات در تولید
۱۰) وجود تقاضای بالا برای محصولات
تشکیل و گسترش خوشهها معمولا از دو راه ممکن است:
۲) تجمیع بنگاههای نوپا و جدید با ساختار همکاری افقی یا عمودی
این تشکیل و گسترش خود متاثر از عوامل انگیزشی استقرار بنگاهها در خوشهها هستند. وجود ذخیرهای از نیروی کار ماهر و متخصص، حضور تولیدکنندگان کالاهای واسطهای، وجود بنگاههای پشتیبان خدماتدهنده، تسهیل در گردش اطلاعات و سرریزهای تکنولوژیک و نیز تسهیل در شکلگیری خدمات عمومی از قبیل خدمات اعتباری، بیمهای، بازاریابی، حقوقی، آموزشی، مشاورهای و… در یک تجمیع مکانی به نام خوشه، منجر به کاهش هزینهها و تخصصگرایی میشود که تشکیل و حمایت خوشه را در اقتصاد منطقه ایجاب میکند.
صنایع کوچک حداقل از چهار جنبه به اقتصاد جهانی کمک میکنند:
۱) کارآفرینی: صنایع کوچک با کمک به رشد روحیه کارآفرینی و ایفای نقش، عامل تغییر در اقتصاد امروز، به رشد و توسعه اقتصادی کمک میکنند.
۲) نوآوری: صنایع کوچک نقش مهمی در فرآیند تغییر فناوری به عهده دارند، آنها منبع قابل توجهی از فعالیتهای نوآوری هستند.
۳) پویایی صنعت: صنایع کوچک نقش مهمی در فرآیند تحول صنعت به عهده دارند.
۴) ایجاد فرصتهای شغلی: صنایع کوچک در سالهای اخیر سهم قابل ملاحظهای در ایجاد شغلهای جدید داشتهاند.
با تجمیع این شرکتها امکان استفاده از تجربیات و امکانات همدیگر، ایجاد امکانات مشترک و انجام امور به صورت اشتراکی به وجود میآید. بنابراین میتوان گفت که خوشههای صنعتی در حوزههای مختلف بر عملکرد شرکتها تاثیر گذاشته و موجب ایجاد مزیتهای یک بنگاه بزرگ برای بنگاههای کوچک و متوسط و توسعه این صنایع میشوند. از این رو، با تشکیل خوشه و تجمیع این شرکتها، این بنگاهها هم میتوانند از مزیتهای بنگاههای کوچک و متوسط بهرهمند شوند و هم امکان دستیابی به امکانات و مزیتهای بنگاههای بزرگ را کسب میکنند.
یک خوشه صنعتی، نه فقط شامل واحدهای کسب و کار که تولیدات و یا خدمات مشخص خوشه را تولید و ارائه میکنند، بلکه به علاوه زیرمجموعههای یک خوشه صنعتی ازجمله تامینکنندگان مواد اولیه، پیمانکاران فرعی، خریداران، صادرکنندگان، تامینکنندگان ماشینآلات، نهادهای مختلف پشتیبان، مشاوران، خدمات عمومی، واحدهای مربوط به سیستم حمل و نقل و سایر تامینکنندگان که تولید در خوشه را به صورت مستقیم و غیرمستقیم تسهیل میکنند را نیز دربرمیگیرد.
یک مثال خوب از یک خوشه صنعتی در ایران، خوشه سفال و سرامیک لالجین در استان همدان است. ذینفعان اصلی این خوشه عبارتند از: تولیدکنندگان اصلی محصولات سفالی و سرامیکی تزئینی، آشپزخانهای و بهداشتی؛ واحدهای تولیدکننده گل؛ واحدهای تامینکننده رنگ و لعاب؛ واحدهای سازنده ماشینآلات و تجهیزات و قطعات مربوطه؛ فروشگاههای محلی؛ صادرکنندگان؛ سیستم توزیع و فروش سنتی توسط کامیونداران و به همین ترتیب مرکز آموزش سفال و سرامیک؛ اتحادیه صنف تولید سفال و سرامیک؛ اتحادیه تولید و صادرکنندگان سفال و سرامیک؛ شهرک صنعتی لالجین و… است. خوشههای صنعتی سفال و سرامیک لالجین، ادوات کشاورزی مازندران، حولهبافی چلهخانه تبریز، قطعات خودروی تبریز و سنگ اصفهان، مثالهایی از خوشههای داخل کشور و خوشههای کشباف لودهیانا در هند، الکترونیک سیلیکون و سینمایی هالیوود در آمریکا و نساجی بیلا در ایتالیا، نمونههایی از خوشههای صنعتی در سایر کشورها هستند.
با توجه به مشکلاتی که این گونه بنگاهها با آنها روبهرو هستند، در کشورهای مختلف قوانین و تسهیلات گوناگونی برای حمایت از آنها به وجود آمده است و ایجاد فضای مناسب برای کمک به رشد و توسعه آنها یکی از مسئولیتهای اصلی دولتها است.
بنگاههای کوچک و متوسط در کشورهای مختلف جهان دارای شباهتهای بسیاری هستند، اما با وجود این، نمیتوان تعریف واحد و یکسانی از آنها به دست داد و هر کشور با توجه به شرایط خاص خود، تعریفی از این بنگاهها ارائه کرده است.
بیشتر این تعریفها براساس معیارهای کمی مانند تعداد کارکنان و میزان گردش مالی مطرح شدهاند؛ مثلا در ایالات متحده آمریکا، بنگاههایی را که کمتر از ۵۰۰نفر پرسنل داشته باشند، شرکت کوچک مینامند. در حالی که در آلمان شرکتهایی را که دارای کمتر از ده نفر پرسنل باشند. شرکت کوچک و از ده تا ۴۹۹نفر را شرکتهای متوسط محسوب میکنند.
براساس معیارهای اتحادیه اروپا نیز، صنایع کوچک و متوسط برحسب تعداد کارکنان و مبلغ گردش سرمایه سالانه تعریف میشوند.
بر این اساس، بنگاهی کوچک یا متوسط نامیده میشود که تعداد کارکنان آن کمتر از ۲۵۰نفر باشد و مبلغ گردش مالی سالانه آن هم از ۴۰میلیون یورو تجاوز نکند. در آسیا نیز برای طبقهبندی شرکتهای کوچک و متوسط از معیارهای کمی مختلفی استفاده میشود که برخی از آنها عبارتند از: تعداد کارکنان، ارزش داراییها، میزان گردش مالی سالانه، میزان سرمایه هستند.
هر چند این تعاریف کمی، تقسیمبندی را راحتتر میکند، اما معیارهای کمی همیشه برای طبقهبندی شرکتها روش مناسبی نیستند. مثلا یک شرکت فولادسازی که مجموع کارکنان آن ۵۰۰نفر باشد، در صنعت فولاد یک شرکت متوسط به حساب میآید، در حالی که یک شرکت خدماتی مانند یک شرکت مشاوره مالی با حدود پانصد نفر پرسنل، یک شرکت بزرگ در زمینه خودش محسوب میشود. بنابراین، کیفیت و مشخصات کیفی شرکتها نیز مهم است. به طور کلی، معمولا شرکتها و بنگاههای کوچک و متوسط از سه ویژگی کیفی برخوردارند:
۱) وحدت مالکیت و مدیریت
۲) مالکیت فردی و خانوادگی
۳) استقلال از سایر بنگاهها
در مورد اهمیت این شرکتها، همین بس که حداقل ۲٫۳میلیون موسسه کوچک و متوسط در آلمان وجود دارد که تعداد کارکنان آنها ۲۰میلیون نفر است و ۷۰درصد کل شاغلان این کشور را در خود جای دادهاند.
در آمریکا نیز حدود ۲۵میلیون بنگاه کوچک وجود دارد که بیش از ۵۰درصد از نیروی کار بخش خصوصی را در اختیار دارد. این بنگاهها به تنهایی نیمی از تولید ناخالص داخلی ایالات متحده را تامین کرده و ۹۶درصد از کل صادرات این کشور نیز توسط این شرکتها تولید میشوند.
این شرکتها به دلیل ویژگیهای خاصی که دارند، از کارکردهای بیبدیلی برخوردارند؛ شرکتهای کوچک از انعطافپذیری بیشتری برخوردار بوده و کارآفرینی، خلاقیت و نوآوری بیشتری در آنها صورت میپذیرد.
این شرکتها راحتتر میتوانند خود را با تغییرات پرشتاب محیطی و بحرانها تطبیق داده و نسبت به مولفههای محیطی همچون عوامل اقتصادی، اجتماعی، تکنولوژیکی سیاسی و قانونی سریعتر واکنش نشان دهند. گفتنی است که بیش از ۵۵درصد از نوآوریها و اختراعاتی که در ایالات متحد آمریکا به ثبت میرسد، در شرکتهای کوچک و متوسط رخ میدهد.
تامین نیروی انسانی متخصص برای شرکتهای بزرگ، غالبا توسط شرکتهای کوچک و متوسط صورت میگیرد. این مسئله به صورت یکی از مشکلات کنونی این گونه بنگاهها درآمده است، زیرا غالبا افراد متخصص پس از کسب تجربه در شرکتهای کوچک و متوسط، جذب صنایع بزرگتر و جذابتر میشوند.
از آنجایی که بنگاههای کوچک و متوسط در مقایسه با صنایع بزرگ با سرمایه کمتری میتوانند به ایجاد اشتغال مبادرت کنند، تعداد مشاغلی که این دسته از شرکتها ایجاد میکنند بیشتر از شرکتهای بزرگ است.
جذب و پذیرش کارکنان با شرایط خاص در این بنگاهها با سهولت بیشتری صورت میگیرد. این شرکتها توانستهاند امکان اشتغال برای افراد جوان، سالمندان، زنان، کارکنان پاره وقت و حتی افراد معلول نیز فراهم کنند.
در این گونه بنگاهها به راحتی میتوان بدون نیاز به برنامهریزی و تغییرات گسترده در ساختار، گروههای میان وظیفهای یا گروههای کاری با ترکیبی از متخصصان مختلف را گردهم آورد و از توان آنها استفاده کرد.
هزینه بیرون آمدن از صنعت برای این گونه شرکتها در مقایسه با شرکتهای بزرگ کمتر است؛ از این رو بسیاری از کشورهای جهان توجه خاصی به این گروه از بنگاهها دارند و با مطالعه و بررسی در مورد مسائل و مشکلات آنها سعی در استفاده از مزیتهای گوناگونی دارند که این شرکتها برای رشد اقتصادی ایجاد میکنند.
نقش بنگاههای کوچک و متوسط در اقتصاد جهان نیز به ویژه در موضوع اشتغال نیروی کار بسیار حائز اهمیت است. این بنگاهها با ایجاد اشتغال مولد و شایسته، عامل مهمی برای مبارزه با بیکاری بینالمللی به شمار میروند. این در شرایطی است که دنیا با چالش جدی و مهاجرت برای کار در بین کشورها روبهرو است که میتوان با حمایت کشورهای توسعه یافته، بنگاهای کوچک و متوسط را در کشورهای کمتر توسعه یافته ایجاد کرد.
جایگاه بنگاههای اقتصادی در ایران نشان میدهد آنچه که به عنوان طبقهبندی واحدهای صنعتی در ایران در نظر گرفته میشود این است که واحدهای با کمتر از ۱۰نفر کارگر «خرد»، ۱۰ تا ۴۹نفر کارگر «کوچک»، ۵۰ تا ۹۹نفر کارگر «متوسط» و بالاتر از ۱۰۰نفر کارگر «بزرگ» نامیده میشوند.
بر اساس گزارش وزارت صنعت، معدن و تجارت ایران، تا پایان سال۱۳۹۲ تعداد کارگاههای کمتر از ۵۰نفر کارگر دارای پروانه بهرهبرداری صنعتی در کشور، ۸۳هزار واحد بوده که سهمی معادل ۹۱٫۵درصد از کل تعداد واحدهای دارای پروانه بهرهبرداری صنعتی را به خود اختصاص دادهاند. با این وجود، سهم این واحدها از سرمایه و اشتغال کل واحدهای صنعتی به ترتیب ۲۴٫۴ و ۴۱٫۲درصد است. در نقطه مقابل، کارگاههای ۵۰نفر کارگر و بیشتر به رغم سهم پایین خود از تعداد پروانههای بهرهبرداری موجود، سهم ۷۵٫۶ و ۵۸٫۸درصدی به ترتیب از سرمایه و اشتغال کل واحدهای صنعتی به خود اختصاص دادهاند که به مراتب بیش از کارگاههای کمتر از ۵۰نفر کارگر است.
براساس آمارگیری بانک مرکزی ایران از کارگاههای بزرگ صنعتی، سهم کارگاههای بزرگ صنعتی (۱۰۰نفر کارگر و بیشتر) از کل ارزش افزوده بخش صنعت در سال۱۳۹۱ حدود ۶۴درصد است. بر این اساس، اگر کارگاههای کمتر از ۱۰۰نفر کارگر به عنوان بنگاههای کوچک و متوسط تلقی شوند، سهم بنگاههای کوچک و متوسط از کل ارزش افزوده ۳۶درصد است.
شرکتهای کوچک و متوسط در اغلب کشورهای جهان با مشکلات نسبتا مشابهی مواجه هستند. کمبود دانش اقتصادی، مالی و مدیریتی به ویژه در زمان تاسیس باعث بروز مشکلاتی برای این نوع از شرکتها میشود؛ به گونهای که گاهی یک فرد مجبور به انجام کارهای تخصصی متعددی میشود که خارج از صلاحیت حرفهای وی است.
تامین منابع مالی برای این شرکتها در مقایسه با شرکتهای بزرگ مشکلتر است، به ویژه آن که بانکها شرایط سختتری را از نظر وثیقه و نرخ بهره بالاتری به آنان تحمیل میکنند.
تامین و حفظ نیروی انسانی از مشکلات همیشگی این بنگاهها است، زیرا بیشتر متخصصان تمایل به فعالیت در شرکتهای بزرگ دارند و حتی ممکن است پس از کسب آموزشهای لازم در صنایع کوچک، آنجا را ترک کنند.
این صنایع نه تنها غالبا از تجارب مدیریتی بیبهرهاند، بلکه امکان استفاده از خدمات مشاورهای متخصصان کارآمد را نیز به لحاظ محدودیت منابع مالی ندارند.
شرایط خاص فرهنگی در برخی از کشورها عموما ممکن است برای این شرکتها جایگاهی از نظر مولد بودن قائل نباشد. مثلا در کشور ما غالبا صنایع خدماتی را مولد محسوب نمیکنند.
در بیشتر موارد این شرکتهای متوسط و کوچک فاقد هرگونه تشکل حمایت کننده در امور بازاریابی و صادرات هستند و این امر هزینههای صادراتی و ریسکهای مرتبط با آن را افزایش میدهد.
کارآفرینان و بنیانگذاران این صنایع وقتی به سن بازنشستگی میرسند، با مشکل پیدا کردن جانشینی شایسته برای خود مواجهند، به گونهای که برخی از این شرکتها بعد از مدتی به علت همین مسئله از بین میروند.
دیدگاهتان را بنویسید